سفارش تبلیغ
صبا ویژن

























ر هــ گــ ذ ر

سلام یه سوال؟

تا حالا شده شرمنده بشید و از خودتون خجالت بکشید؟

برا من اتفاق افتاده، می خوام تعریف کنم براتون.

تو محلمون یه آقایی بود خیلی چاق بود، بچه ها بهش می گفتن سمندون!

دوران نوجوانیم بود من نمی گفتم، هیچوقتم به این اسم صداش نکردم اما بچه ها،

همیشه اینطوری صداش می کردن و اون بنده خدا هم همیشه لبخند می زد...

یک بار هم نشد که ناراحت بشه و این برای من خیلی جالب بود...

کنار خیابون کفش واکس می زد...

یه روز یکی از بچه ها زنگ زد گفت فلانی شنیدی آقای شیری شهید شده؟!

گفتم آقای شیری نداریم کیو می گی؟

همون که بهش می گفتن سمندون!

گفتم شهید شده؟! چطور شده مگه؟

گفت جانباز بود، تمام دل و رودش مصنوعی بود، همون چاق شدنش هم بخاطر شیمیایی بود...

خشک شدم، بدنم بی حس شد، اشک ریختم...

رفتیم تشییع جنازش بردیم گلزار شهدا، بماند که چه مکافاتی کشیدیم از دست بنیاد شهید...

رفت؛ با همون لبخندش رفت...

خجالت کشیدم از خودم که ادعا داشتم همه جانبازا و شهدای محلمونو می شناسم...

نمی دونم اونا که عند ربهم یرزقونند ما یعنی خودم اون دنیا چی جواب بدم چی بگم به شهدا...

اینارو گفتم اول به خودم بعد به دوستای گلم که هنوزم پیشمون هستند عزیزانی که یادگاریای جبهه تو تنشون 

مونده و درد می کشند ولی بی صدا بیاید مواظب باشیم شرمندشون نشیم...

حمدی قرائت کنیم به نیت شفای همه جانبازامون...


نوشته شده در یکشنبه 91/3/7ساعت 4:14 عصر توسط رهگذر| نظرات ( ) |